سبحان من یسبحه الرمل فی القفار


سبحان من تقدسه الحوت فی البحار

صانع مقدری که شه نیمروز را


منصور کرد بریزک خیل زنگبار

دانا مدبری که شهنشاه زنگ را


پیروز کرد بر شه پیروز گون حصار

سلطان بنده پرور و قهار سخت گیر


دیان عدل گستر و ستار بردبار

گوهر کند ز قطره و شکر دهد ز نی


خار آورد ز خاره و گل بردمد ز خار

در راه وحدتش دو دلیلند مهر وماه


بر صنع و قدرتش دو گواهند نور و نار

ای بر در توام سرخجلت فتاده پیش


آخر ز راه لطف بفرما که سر برآر

آنکس که چرخ پیش درش سرنهاده است


برخاک درگه تو نهد روی اعتذار

شکر تو بی نهایت و فضل تو بی قیاس


لطف تو بی حساب و عطای تو بیشمار

ادراک عقل خیره ز ذات و صفات تو


ذاتت بری ز فخر و صفاتت عری ز عار

دیوانگان حلقهٔ عشق تو هوشمند


دردی کشان ساغر شوق تو هوشیار

راتب بران فیض نوال تو انس و جان


روزی خوران خوان عطای تو مور و مار

هر کس که خوار تست ندارد کسش عزیز


وانکو عزیز تست نگوید کسش که خوار

شادی آندلی که غمت اختیار کرد


مقبل کسی که شد بقبول تو بختیار

خواجو چو روی عجز نهادست بردرت


جرمی که کرده است بفضلت که در گذار